هوای تو

ساخت وبلاگ
ای پای ثابت همه ی سور و سات هاشیرین تر از حلاوت نقل و نبات هادارایی دلم که ندارم به جز تو هیچبیگانه با تمامی خمس و زکات هازیباترین بهانه برای نفس زدناز لحظه ی تولدمان تا وفات هااز بس که شاعران فقط از تو قلم زدندسرریز مانده کاسه ی صبر دوات هاآخر چقدر مست تو باشند این همهسنگ تو را به سینه بکوبند لات هاآواره کرده ای همه ی شهر را ببین!هر روز همهمه ست درِ منکرات هاتو نظم نقشه های جهان را به هم زدیزیر و زبَر شده همه ی مختصات هاای عشق ! با تو من همه ی عمر برده امدیگر چرا بترسم از این کیش و مات ها ؟برچسب‌ها: رضا نیکوکار هوای تو...
ما را در سایت هوای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 20 تاريخ : جمعه 24 فروردين 1403 ساعت: 2:32

کام تلخ و روی زرد و خانه ای ویران شده

اجر عاشق پیشه گی های دل دیوانه نیست

اسماعیل جلیلی « غافل »


برچسب‌ها: اشعار خودم

تاريخ : یکشنبه نوزدهم فروردین ۱۴۰۳ | 13:7 | نویسنده : اسماعیل جلیلی |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید

هوای تو...
ما را در سایت هوای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 18 تاريخ : جمعه 24 فروردين 1403 ساعت: 2:32

بوی پیراهن مرا دارد دست هایی که باز ولگردستدست هایی که فکرمی کردم مثل مرهم برای هر دردست لحظه هایی که بی تو می گذرند کندتر پیش می روند انگارلحظه هایی که سم مهلک آن در رگ وخون من اثر کردست کاش می شد که دست بردارند خاطرات گذشته ام از منکاش می شد... ولی چه باید کرد رسم این روزگار نامردست دارد از چشم های من هر شب اشک نه... سرب داغ می ریزدآتشی که تو شعله ور کردی دیگرامروز مثل یخ سردست بیست ونه سال مثل باد گذشت، بیست ونه سال مثل برق گذشتبیست ونه سال... آه،این دختر چه بلایی سر من آوردستبرچسب‌ها: رضا نیکوکار هوای تو...
ما را در سایت هوای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 8 فروردين 1403 ساعت: 19:18

اول اندر کوی او جز نقش پای ما نبود

آخر آنجا از هجوم خلق ، جای ما نبود

وصال شیرازی


برچسب‌ها: اشعار متفرقه

تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۲ | 8:51 | نویسنده : اسماعیل جلیلی |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید

هوای تو...
ما را در سایت هوای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 8 فروردين 1403 ساعت: 19:18

زیرِ گوش دلم هزاران بار، خواندم از عشق بر حذر باشدخیره ‎سر یک‎نفس مرا نشنید، حال بگذار خون‌جگر باشداین لجوج، این صمیمی، این ساده، خون نمی‌شد اگر، نمی‌فهمیدزود جا باز می‌کند در دل، عشق هر قدر مختصر باشدمن و دل هر چه نابلد بودیم، عشق در کارِ خویش وارد بودمن و دل را نخوانده از بر داشت، تا نگاهش به دور و بر باشدآمد و با خودش دلم را برد، در دل کوچه‌های حیرانیمانده‌ام با خودم: چرا آمد او که می‌خواست ره‌گذر باشد؟با بهار آمدی به دیدارم، با بهار از کنارِ من رفتیگل من! فرصت تماشایت کاش می‌شد که بیش‌تر باشدقول دادی که سال آینده با بهاری دوباره، برگردیسال آینده ما اگر باشیم، سال آینده‌ای اگر باشدسفرت خوش گل همیشه بهار! با تو بودن معاصرِ من نیستاین خزانی، سرشتش این گونه‎ست: بی تو بایست در سفر باشدشُکر او که همیشه در همه حال جای شکر عنایتش باقی‌ستعین شُکرست این‌که ابر بهار چشم‌هایش همیشه تر باشدما که در کنج غربتی ابری هی خبرهای داغ می‌شنویمروزیِ صبحِ آسمانِ شما قاصدک‌های خوش‌خبر باشدکلمات مرا نمی‌شنوی؟ دوست داری که بی‌صدا باشم؟با تو بی‌واژه حرف خواهم زد، باز گوشَت به من اگر باشدتو زبان سکوت را بلدی، بلدی بشنوی سکوت مرامن سکوتم، تو بشنو و بگذار گوش اهل زمانه کر باشدمبین اردستانیبرچسب‌ها: اشعار متفرقه هوای تو...
ما را در سایت هوای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 8 فروردين 1403 ساعت: 19:18